وکیل داریوش امیری (راست) و پدرش، جان امیری (چپ)، در نوامبر 11، 2021، در اسکاتسدیل.
راب شوماخر/جمهوری داریوش امیری با شنیدن چگونگی فرار خانوادهاش از ایران در زمانی که انقلاب 1979 کشور را به یک کشور اسلامی تبدیل کرد، بزرگ شد. در کودکی، او و خواهران و برادرانش به دوستانشان میبالیدند که پدرشان «از انقلاب فرار کرده است.» بنابراین شاید سالها بعد مناسب باشد که این پسر وکیل مهاجرت شود و به افغانهایی که هدف طالبان قرار گرفتهاند کمک کند تا خانهای در این منطقه بسازند. ایالات متحده. داریوش، که برای گروه حقوق رز در اسکاتسدیل کار میکند، نماینده شش افغان و برخی از اعضای نزدیک خانواده آنها است که در خطر هستند زیرا یا در طول جنگ به ایالات متحده کمک کردهاند یا در دولت قبلی افغانستان پستی داشتهاند. داریوش موفق شده است به یکی از مترجمان افغان که با نیروهای رزمی آمریکایی کار میکرد کمک کند تا بیرون بیاید. مترجم و نامزدش که در میان ازدحام جمعیت و هرج و مرج در میان نیروهای آمریکایی در ماه اوت محاصره شده بودند، شش روز را در خارج از فرودگاه کابل سپری کردند و سپس سوار هواپیما شدند. ایالات متحده مونیکا دی اسپنسر/جمهوریوکیل اسکاتسدیل تلاش میکند به دیگران کمک کند، اما او گفت که آینده برای کسانی که فوراً از آنجا خارج نشدند، تاریک به نظر میرسد. "یکی از بچه هایی که ما به آنها کمک می کنیم، خبر دریافت کردم که تعدادی از نیروهای طرفدار طالبان به دنبال او به خانه آنها آمدند و برادر کوچکش را کشتند. ارتباط من با یکی از افسران پلیس زن افغان که از او می ترسید قطع شده است. زندگی" او گفت. اگر بقیه نتوانند آنجا را ترک کنند، این احتمال وجود دارد که "یا زندانی شوند، شکنجه شوند یا کشته شوند یا مجبور شوند تا آخر عمر خود را در حال فرار و ترس زندگی کنند. حتی اگر زنده بمانید، این راهی برای زندگی کردن نیست. "داریوش گفت. این ترس مرا وادار میکند تا سعی کنم تا جایی که میتوانم به مردم کمک کنم.» این تلاشی است که پدرش به خوبی میداند. فرار از ایران، پدر داریوش، جان امیری، ایران را در 14 ژوئیه 1979 ترک کرد. این پنج ماه پس از تسلط نیروهای آیتالله روحالله خمینی، رهبر سابق جمهوری اسلامی ایران، و چهار ماه قبل از تهاجم معترضان بود. سفارت آمریکا در تهران و پرسنل آنجا، بیش از 50 آمریکایی را به مدت بیش از یک سال گروگان بگیرید. جان به دلیل اینکه به همراه همسر آمریکایی خود به سفارت رفت و ویزای خود را به موقع دریافت کرد، توانست ایران را ترک کند. بیش از 40 سال بعد، او به پسرش افتخار می کند."او در حال ایجاد تغییر است. منظورم این است که آیا می توانست به حرفه دیگری برود؟ البته. آیا او دوستان و همسالانی دارد که بیش از او پول درآورند؟ بله، اما آیا هیچ کدام از آنها واقعاً مانند او در دنیا تغییر ایجاد می کنند؟ نه." جان در سال 1953 در تهران به دنیا آمد اما سالهای اولیهاش را در واشنگتن دی سی گذراند، در حالی که پدرش دیپلمات بود. او دبیرستان را در ایران به پایان رساند اما برای تحصیل در دانشگاه به ایالات متحده بازگشت.
با احترام جان امیری جان پس از اخذ مدرک لیسانس، در حین دریافت MBA با همسرش، جانت، آشنا شد. آنها ازدواج کردند و در سال 1977 به ایران نقل مکان کردند، زیرا او، مانند هر مرد ایرانی دیگری بین 18 تا 34 سال در آن زمان، باید در ارتش خدمت می کرد. در ابتدا، زندگی تازه ازدواج کرده جوان در ایران خوب بود. جان به یاد میآورد: «ایران، بهویژه برای یک فرد تحصیلکرده، نیروانا بود. این کشور پررونقترین اقتصاد جهان بود و افرادی که در اروپا و آمریکا تحصیل کرده بودند، فقط آنها را می بلعند.» «این بهترین مکان برای توسعه حرفهتان، برای کسب درآمد بود، فقط مکان فوقالعادهای بود.» آنها خودشان را در تهران تأسیس کردند و پس از پایان آموزش نظامی جان، در بخش خصوصی کار کرد و همچنین دوران خود را به عنوان خدمت میکرد. یک افسر نظامی. او به عنوان دستیار رئیس یک شرکت کفش چندملیتی کار می کرد. جانت که یک هنرمند است، سرپرست موزه هنرهای معاصر تهران شد. اما روزهای خوب دوام نیاورد. اعتراضات و شورش ها علیه رژیم شاه ایران در مرداد 1357 شروع شد. یک ماه بعد حکومت نظامی اعلام شد. و دولت شاه تحت حمایت ایالات متحده در فوریه فروپاشید. تنها "خوب" برای جان، اعلام رژیم جدید بود مبنی بر اینکه افسران نظامی پایین تر مانند او فقط باید یک سال خدمت کنند. او بلافاصله مدارک اخراجش را گرفت و با همسرش برای گرفتن ویزا برای بازگشت به آمریکا به سفارت آمریکا رفت. با نگاهی به گذشته گفت اگر این اتفاق نمی افتاد احتمالا به خط مقدم ایران و عراق اعزام می شد. جنگی که در سال 1980 آغاز شد و در نبرد جان باخت. جان میداند که خیلیها آنقدر خوش شانس نبودند. یکی از نزدیکترین دوستان او، دانشمند هستهای، زمانی که دیگر نمیتوانست رویاهایش را در ایران دنبال کند، خودکشی کرد. خواهر جان، روشی، که به تازگی در یک خانواده ایرانی با نفوذ ازدواج کرده بود، مجبور شد با شتر به پاکستان همسایه منتقل شود. هنگامی که او فرار کرد، او و شوهرش توانستند مدارک خود را دریافت کنند تا به دنبال برادرش به ایالات متحده فرار کنند. او گفت که از آنجایی که دیگر خدمات کنسولی آمریکا در افغانستان وجود ندارد و طالبان از تمام نقاط خروجی محافظت می کنند، تنها راه خروج افغان های در معرض خطر قاچاق به کشور همسایه است. او گفت: "پدرم خوش شانس بود که توانست به ایالات متحده بیاید. و من فکر می کنم اکثر افرادی که در ایالات متحده هستند، خواه به اینجا مهاجرت کرده باشند یا در اینجا متولد شده اند، باید بفهمند که چقدر خوش شانس هستند." داریوش به آن اشاره کرد. یکی از جذابترین تصاویر از فرودگاه کابل در ماه اوت: والدینی که در میان هرج و مرج، نوزادی را به سرباز آمریکایی تحویل میدهند.» افرادی هستند که با امید یک نوزاد را به آغوش یک افسر نظامی ناشناس میاندازند. از آینده ای بهتر در آمریکا." او گفت. وکیل گفت این فقط داستان خانواده اش نبود که او را وارد قانون مهاجرت کرد. او اسپانیایی صحبت می کند و در سفر به مکزیک و قرار گرفتن در معرض فرهنگ های مختلف بزرگ شد. "از اینکه در خانواده ای چندفرهنگی بزرگ شده ام که فهمیدم چیزی مانند آمریکا را نباید بدیهی انگاشتند، سپاسگزارم. من می خواهم تمام تلاشم را برای کمک به دیگران برای دسترسی به آن انجام دهم." با خبرنگار در [email protected] یا با شماره 4703-267-480 تماس بگیرید. او را در توییتر @renataclo دنبال کنید. از روزنامه نگاری محلی حمایت کنید. امروز در azcentral.com مشترک شوید.
مردی از اسکاتسدیل که پدرش در سال 1979 از ایران گریخت، به مهاجران افغان کمک می کند
